دردِ دل
چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۳۴ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی دلت پر از درد میشود میخواهی دردِ دلت را با درد و دل کم کنی.
اما بعضی وقتها همین درد و دل هم غصه می آورد.
وقتی گوشی برای شنیدن نباشید غصه ها هم سخت تر میشود.
می خواهی حرف هایت را به امام غریبت بزنی اما خجالت میکشی
میدانی مولا خودش به اندازه کافی غم و غصه دارد
این روزها دلم پر از درد است.
درد تنهایی مولا
درد تنهایی مولا
درد تنهایی مولا
پ.ن:این روزها کارد از استخوانم هم گذشته است.دعایی کنید
۹۲/۰۵/۲۳
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
درون سینه ام دردی است خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم
....
... و دیگر هیچ...