بسم الله الرحمن الرحیم
مولا جان سلام.
ارباب من خدا به شما صبر دهد
داغ مادر جوان خیلی سخته
برای سلامتی مولامون صلوات+صدقه
یادمون نره
ایام عزای مادر سادات را تسلیت عرض میکنم
یاعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
مولا جان سلام.
ارباب من خدا به شما صبر دهد
داغ مادر جوان خیلی سخته
برای سلامتی مولامون صلوات+صدقه
یادمون نره
ایام عزای مادر سادات را تسلیت عرض میکنم
یاعلی
آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب،
از های و هوی مردم این شهر نا نجیب
آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند
عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب!
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،
«آدم» نمی شویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین..!
آقا اجازه! منتظرند این همه غریب...
در تشرف آقا شیخ حسن سامرایی (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زینب (ع) که فرج مرا نزدیک گرداند.
خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب(سلام الله علیها) فرج حضرت صاحب الزمان(عج) را برسان
الهی آمین
تـمـام هـسـتـی مـن خــاک پـایــتـان بانو!
و جـان عـالـم هـسـتـی فدایتان بانو!
جهـان خـلاصـه سبزی ز راز خلقت توست
و صبـر گـوشهای از جلوههایتان بانو!
کـویـر جـسـم زمـیـن پـر شکوفه میگردد
که مـیوزد نـفـس دلگـشـایـتان بانو
فــدک طـلـوع دلانـگیـز ظهر عاشوراست
و شـرح سادهای از کـربــلایـتان بانو!
شکسـت خــواب خـدایــان سـنگی تاریخ
به دست خطبه سبز و رسایتان بانو!
به زهد مثل علی، در کمال همچو رسول
شـمـیـم فـاطمـه دارد وفـایـتان بانو
هـزار مـرتـبـه گفـتــم و بــاز مــیگــویم
تـمـام هـستی من خاک پایتان بانو
سرودهی : خدیجه پنجی
تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم
من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست
(سیدامیرحسین میرحسینی-میلادامام زمان؛ اراک)
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها عجیب دل تنگ آقا هستم.
یک جمعه دیگر غروب کرد و نیامدید.
کاش آقا جان بودی تا دردهایم را به شما بگویم.
عجیب غریب و تنها شده ام.
مدت هاست قلبم از غم لبالب شده است میترسم سر ریز کند.
آقا جان ای دوای دردهایم بیا
اللهم عجل لولیک الفرج
سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی
دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟
از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!
از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی
به طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو
همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقای خوبم
یه جمعه دیگه داره میگذره و از ظهورتان خبری نیست
نمیدونم چند روز دیگه باید اینجوری بگذره و دستم به دامانتون نرسه
آقا جان مددی کنید که حال دلم خیلی بده